فمنیسم در فیلم های تهمینه میلانی (3)
خلاصه داستان فیلمها
در ادامه خلاصه داستان فیلم هایی که در آینده بررسی خواهند شد، می آید:
دوزن
«فرشته نام آور» که برای تحصیل در دانشگاه به تهران آمده است به خاطر رهایی از مزاحمتهای فردی به نام «حسن نجفی» به اصفهان باز میگردد، اما مرد مزاحم به دنبال او رفته و دردسرهای جدیدی برایش بوجود میآورد. یکی از آشنایان خانوادگی به نام احمد برای حل مشکلات، به فرشته کمک کرده، سپس از او خواستگاری میکند؛ فرشته بهرغم میل باطنیاش با احمد ازدواج میکند. احمد که هنگام خواستگاری به فرشته قول داده بود که اجازهی ادامهی تحصیل به او بدهد بعد از ازدواج از بازگشتن فرشته به دانشگاه و ادامهی فعالیتهای اجتماعی او جلوگیری میکند؛ در عوض آن به اذیت و آزار او میپردازد. بعد از گذشت چند سال طی حادثهای مزاحم قدیمی که اکنون از زندان آزاد شده است با ضربات چاقو احمد را زخمی میکند. فرشته به همراه احمد و دو پسرش برای معالجهی همسر خود به تهران میآید. فرشته با دوست صمیمی و همکلاسی قدیمیاش رؤیا تماس گرفته، به منزل او میرود و تمام زندگیاش را برای رؤیا که مهندس ساختمان شده و زن موفقی است تعریف میکند. در آخر احمد میمیرد و فرشته به فکر ساختن زندگی جدیدی بعد از این همه رنج و محرومیت میافتد.
نیمه پنهان
«فرشته صمیمی» دانشجوی شهرستانی که در تهران مشغول به تحصیل است جزء فعالان سیاسی اوایل انقلاب است و برای یکی از گروهکهای مبارز کار میکند. فرشته با آشنایی با یک منتقد هنری که تفاوت سنی زیادی با او دارد درگیر یک ماجرای عاطفی میشود و به این واسطه لطمههای زیادی میبیند مضافاً اینکه در مبارزات سیاسی هم تحت تعقیب قرارگرفته و ناموفق است. بعد از انقلاب فرهنگی فرشته ازدواج کرده و به دانشگاه باز میگردد. با گذشت هفده سال اینک او دارای دو فرزند است و همسرش که در ریاست جمهوری کار میکند باید برای رسیدگی به شکایت زن زندانی سیاسی که به اعدام محکوم شده به شهرستان برود فرشته داستان خود را که تا به حال نگفته برای شوهرش مینویسد و از او میخواهد که با آشنایی با رنجهای فرشته قضاوت صحیحی دربارهی آن زن داشته باشد .
واکنش پنجم
«فرشته» که به تازگی همسرش را از دست داده است برای گرفتن حضانت فرزندانش از پدر شوهرش دچار مشکل میشود. فرشته دوستانی دارد که در این راه به اوکمک میکنند. پدر شوهر فرشته «حاج صفدر» ضمن بیرون کردن فرشته از خانه تصمیم میگیرد بچهها را به اصفهان فرستاده تا به همراه عمهشان از کشور خارج شوند فرشته با کمک دوستانش به همراه دو پسرش سعی میکند از دست حاج صفدر فرار کند. اما قدرت و نفوذ حاجی باعث شکست فرشته میشود و حاجی که در ابتدا شرط کرده بود فرشته برای ماندن در خانهی آنها و نگهداری از فرزندانش باید با برادر شوهر خود ازدواج کند، در انتها نیز سپردن بچهها را به فرشته با گذاشتن شرط قبول میکند.
زن زیادی
«سیما» معلم است و یک دختر کوچک دارد .«احمد» همسر سیما به سفر میرود و بهانهی این سفر، همراهی کردن و کمک به زن بیوهی جوانی به نام «صبا» است که میخواهد به زادگاه خود برگردد. در راه پلیس احمد و صبا را بازداشت میکند و سیما برای آزادی آنها رفته؛ در این سفر همراه آنها میشود. او در می یابد کمک به صبا بهانه بوده و احمد قصد خیانت به او را داشته است. در بین راه به علت ریزش کوه جاده مسدود می شود و مسافرین مجبور میشوند در مسافرخانهای شب را بگذرانند. همان شب مردی محلی همسر خود را به جرم خیانت کشته و متواری میگردد. پلیس هم به دنبال میگردد. در نیمههای شب زمانی که سیما در نهایت ناراحتی داخل ماشین مینشیند مرد قاتل (رحیم) را میبیند و سعی میکند به او در پنهان شدن کمک نماید. او را با ماشین به جای امنی می برد. صبح روز بعد که جاده باز شده و آنها تصمیم دارند به سفر خود ادامه دهند سیما میخواهد نزد رحیم بروند. بعد از گفتگوهایی که بین آنها اتفاق میافتد رحیم تصمیم میگیرد برای کمک به سیما، احمد و صبا را بکشد، صبا خود را آمادهی مرگ اعلام میکند اما احمد مقاومت میکند. البته سیما چندان با کشتن آن دو موافق نیست. در بین درگیریها رحیم ناخواسته به خود شلیک کرده و میمیرد.
آتش بس
«سایه» مهندس آرشیتکت، برای طلاق از همسرش، «یوسف» که مهندس راه و ساختمان است، نزد وکیل میرود. اما تصادفاً گذرش به مطب یک روانشناس میافتد و طبق پیشنهاد روانشناسی نحوه آشنایی و مسائل مربوط به زندگی مشترکش با یوسف را برای دکتر تعریف میکند. دکتر پس از ملاقات با یوسف، به این زوج پیشنهاد میکند که با کمک او کودک درون خود را شناخته و با کنترل آن بتوانند خود را تغییر داده، تصمیمات عقلانی بگیرند و به زندگی مشترکشان سامان ببخشند.
سوپر استار
«زند» یکی از بازیگران معروف سینماست که همهی جوانان به او عشق میورزند و امضای او را مطالبه میکنند. اما برخلاف این شخصیت ظاهری، شخصیت واقعی و زندگی این بازیگر غرق در مفاسد و مادیات است، تا اینکه دختری کم سن و سال وارد زندگی او میشود با این ادعا که فرزند او است. فرزندی که حاصل رابطهای کوتاهمدت وی با کسی در شانزده سالگی است. حضور دختر نوجوان (رها) باعث ایجاد تغییراتی در زندگی زند میشود و رفتن رها باعث میشود که زند سرش به سنگ خورده و با ندامت به فکر تغییر رویه زندگیاش بیافتد.
ادامه دارد...
[گل]